گاه چنان از دین تصویر میشود که گویی دینداری به معنای زندگی با سختی، تحمل ناراحتیها، سپران روزهای عمر با خمودی و کسلی است و هر چه نشاط و آرامش و زیبایی است در هم سوگند شدن با دنیا و مظاهر آن است؛ اما آیا آرامش مفهومی است که از دنیاخواهی و رفاهطلبی ریشه میگیرد یا مفهومی برخاسته از روح ایمان است؟ آن چه در این نوشتار به صورت گذرا در پی آنیم این است که در رواق انس با فرازهایی از زیارت آل یس و تأمل در برخی فرازها به آرامش برسیم.
نگرانی از راه
السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته...
هریک از عناصر پیرامونی انسان، او را به چیزی دعوت میکند و جلوههای مختلف، فرد را به جهتهای متفاوت فرا میخواند، در حالی که همه این نشانهها آمده بودند تا آیه و نشانه باشند، نه آنکه مرا در خودشان متوقف سازند و مرا به خود یا آیه دیگری رهنمون شوند. آنچه که آدمی را در ارتباطات خود دچار نگرانی میکند، عدم اعتماد به دیگران است. این عدم اعتماد در برههای که نیازمند کسی هست که بتوان به او اعتماد کرد و یا از او مشورت گرفت و برای نجات خود از سردرگمی یا افتادن به هزار چاه و چاله، در پی راهنمایی دلسوز و البته آگاه میگردد، چون قدحی آب میشود که یافتنش برای تشنگان حکم نجات دارد.
امام، بزرگترین نشانه است به جهت آفرینش و روشنترین دعوت به سوی پروردگار است از جهت رسالت و نقش. دعوت او به جهت خالصانه بودنش، ما را از قیدها و غیرها رها میسازد. کسی که بر خلاف سایر دعوت گران، به سوی خود نمیخواند. او «داعی الله» است و از آنجا که رهبری جامعه میطلبد که خود بر پیچ و خمهای راه آشنا باشد و در حوادث اجتماعی به درستی راه بنماید، به مانند پیامبر از روی بصیرت، انسانها را می خواند.
امام در این طریق، دعوتش، با قدرت و شخصیت با نفوذش و با برق شمشیرش سعی نمیکند مرا به زور همراه خود سازد که قرار است من هم با اختیار و از روی بصیرت همراه او شوم. بدین جهت به بهترین روش «الدعوة الحسنی» مرا صدا میزند؛ او اول قلب مرا با حکمت و موعظه حسنه تسخیر نه که به تصدیق میرساند و این، تصدیق است که عرض تسلیم و خضوع مرا در خود دارد.
در این دعوت بر خلاف سایر دعوت ها، در وجود من تشویش و اضطرابی نسبت به درستی مسیر و صحت و سقم گزارههایی که به من میدهد نیست که در او هیچ انحرافی نیست.
همراهی امام
با لبیکی که به دعوت او گفتهام و در این دلدادگی، شریکی را برایش قرار ندادهام خود را تحت تربیت کسی قرار دادهام که انگیزهای جز خدا ندارد. صحبت از دعوت به «الله»است با تمام جامعیت و شرافت و بلندیاش، نه اسمای دیگر.
امام، به بهترین نحو مرا پرورش میدهد و من با بلا و نعمت، سختی و خوشی رشد میکنم، البته به اندازهای که میخواهم. هر چند امام در این مسیر مرا تنها نمیگذارد و با ولایتی که بر من و استعدادهایم، من و تصورات و تصدیقهایم، من و پیرامونم دارد، مرا یاری میدهد.
آرامش در پناه امام
با تسلیم خودم به او که مربی تمام آیهها، تمام مخلوقات است، در واقع خودم را با هستی و نظم و ساختارش هماهنگ کردهام و آرامش را به دلم آوردهام و با سرکشیام تنها خودم را به زحمت انداختهام؛ خود را از حیات و نفس کشیدن در هوایی روحافزا، محروم کردهام که امام به حیات و زندگی دعوت میکند. این دعوت، اجابتی میطلبد و در پرتو این اجابت است که اگر خطایی هم سر زد پوشیده میشود: «دعوتگر خدا را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا گناهان شما را بپوشاند» که میزان این اجابت، به میزان طاعت و سرسپردگی است.
من با تسلیم خود، خود را در مسیری قرار میدهم تا با وسعت یافتن خود، نقشی کاراتر در هندسه هستی ایفا کنم و آیهای بزرگتر باشم برای او و با اذنی که از این طریق میگیرم، من هم «داعی» شوم و دعوتی بهتر شوم به سوی او. این اجابت حتی به شیوه دعوتگری من نیز تسری مییابد. امام سخن و سکوتش، نشستن و برخاستش و حتی غیبتش، دعوتگر است. این که من حتی حضورم، کسی را به سوی او نمیخواند نشان میدهد که هنوز داعی نشدهام و تا داعی نشوم معلوم نیست یار باشم: «وامنن علینا بنصرة دینک».
رسول اکرم (ص) با عبودیت تمامش و لبیک راستینش، شایسته تربیت توسط رب شده است و رسول، تربیت مؤمنان را به امام سپرد. او خود مرا پرورانده که «ربانی آیاته» است؛ به خوبی من و لایه لایه مرا میشناسد؛ دردم را می بیند؛ غدههای سرطانی حسد و کینه و دیگر رذایل را میبیند. او در رحمت نیز خلیفة اللهی میکند: «رحمت پروردگاتان همه چیز را فرا گرفته است و من آن رحمتم» .
او از پدر و مادرم و از خودم بر من دلسوزتر است. او چون پیامبر رحمة للعالمین است و چه رحمتی بالاتر از این که دستم را بگیرد و مرا بپروراند. او بهار است و بهار را به همه هستی هدیه می دهد. او دست مرا نیز خواهد گرفت.
قنبرعلی آل بویه ـ دوماهنامه امان شماره 46